جدول جو
جدول جو

معنی په دله - جستجوی لغت در جدول جو

په دله
عضله ی ساق پا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پله پله
تصویر پله پله
درجه به درجه، از یک پله به پلۀ دیگر، کم کم و آهسته آهسته پیش رفتن، به تدریج و تأنّی، نرم نرمک، خوش خوش، اندک اندک، نرم نرم، جسته جسته، خرد خرد، کیچ کیچ، کم کم، متدرّج، خوش خوشک، آهسته آهسته، رفته رفته، آرام آرام، تدرّج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ده دله
تصویر ده دله
کسی که هردم دل به دیگری دهد، بی وفا، بلهوس، برای مثال شرح این بگذارم و گیرم گله / از جفای آن نگار ده دله (مولوی - ۱۰۷)
فرهنگ فارسی عمید
(گَ لَ / لِ دُ)
دهی است از دهستان سوسن بخش ایذۀ شهرستان اهواز که در 42هزارگزی شمال خاوری ایذه واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 218 تن است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سِ / سُ / سَ دَ رَ / رِ)
بازی است مر عربان را. (منتهی الارب). خط مستدیر یلعب به الصبیان یسمونها الرمی و فی الصحاح فارسیتها سدره. (از تاج العروس ذیل کلمه طین و متن اللغه). رجوع به سدر در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(دَهْ دِ)
پریشان حالی. پریشان خاطری. اضطراب و دلواپسی. تشویش و نگرانی. (یادداشت مؤلف) : تا از هر جانب دوستان شادمانه شوند وحاسدان و دشمنان به کوری و ده دلی روزگار کران کنند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 72). و رجوع به ده دله شود
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ رِ)
دهی از دهستان طارم علیاست که در بخش سیردان شهرستان زنجان واقع است و 238 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(تَپْ پَ گُ...)
دهی از بخش کرند شهرستان شاه آباد است که دریازده هزارگزی جنوب خاور گهواره و سه هزارگزی راه فرعی گهواره به شاه آباد واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 220 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجاغلات و حبوبات و لبنیات و توتون و صیفی است. شغل اهالی زراعت و گله داری است و از تیره گهواره ای هستند وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(تَپْ پَ لَ لَ)
دهی از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان است که در دو هزارگزی جنوب خاوری کوزران و کنار راه فرعی کوزران به چهار زبر واقع است. دشتی سردسیر است و 180 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و محصول آنجا غلات و حبوبات دیم و لبنیات است و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و در تابستان اتومبیل میتوان برد ودر زمستان اکثر سکنۀ آنجا به گرمسیر حدود مرز ایران و عراق میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَهْ دِ لَ)
کنایه است از بیوفا و هرجایی و کسی که هر دم دل به دیگری دهد و او را بوالهوس خوانند. (از برهان) (از ناظم الاطباء). کنایه از متلون مزاج است. (آنندراج). بلهوس. (غیاث) : ای ده دلۀ صددله دل یکدله کن، متردد و پریشان خاطر. (غیاث) ، آنکه هر لحظه به اعتقادی و کیشی باشد. (از برهان) (از ناظم الاطباء) ، کنایه از مردم دلیر و شجاع است. (از آنندراج) (از غیاث). شجاع و دلیر و دلاور. (ناظم الاطباء). بغایت دلیر. (شرفنامۀ منیری). شجاع و دلیر یعنی کسی که دل او به قدر ده تن باشد. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پله پله
تصویر پله پله
بتدریج رفته رفته: (پله پله رفت باید سوی بام)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه کله
تصویر سه کله
کسی که سری بزرگ دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو دله
تصویر دو دله
متردد بی ثبات، ریا کار، آنکه به دو تن اظهار عشق کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ده دلی
تصویر ده دلی
تشویش اضطراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا تله
تصویر پا تله
دیگ دهن گشاد حلوا پزی
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که هر دم دل بکسی دهد بلهوس، بیوفا، آنکه هر روز باعتقادی و کیشی باشد، شجاع دلیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ده دلی
تصویر ده دلی
((دَ دِ))
تشویش، اضطراب
فرهنگ فارسی معین
موی مجعد موی وز وزی
فرهنگ گویش مازندرانی
درد بعد از زایمان
فرهنگ گویش مازندرانی
کنار، بغل، همسایگی، کتف
فرهنگ گویش مازندرانی
عقب مانده
فرهنگ گویش مازندرانی
ارتفاعی در نزدیکی سنگرج سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
گوساله ی یک ساله
فرهنگ گویش مازندرانی
کمر به پایین، نشیمن، کپل
فرهنگ گویش مازندرانی
قسمت داخلی آغل بره که محل تجمع گوسفندان ندوشیده است
فرهنگ گویش مازندرانی
ساقه و شاخه های خشک شده ی بوته ی پنبه که برای سوخت تنور به
فرهنگ گویش مازندرانی
گلوله ی پنبه به صورت وش
فرهنگ گویش مازندرانی
تنوره ی آتش
فرهنگ گویش مازندرانی
داخل بیشه، درون جنگل
فرهنگ گویش مازندرانی
مو وزوزی، کسی که سرش از پشت صاف باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای بیرون بشم نوشهر، نام روستایی در تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
توخالی، پوک
فرهنگ گویش مازندرانی
آدم بوگندو، بد ذات
فرهنگ گویش مازندرانی
انتهای اجاق در کومه ی گالشی، پیرامون اجاق
فرهنگ گویش مازندرانی
داخل خانه، پستو
فرهنگ گویش مازندرانی